انتظار
مادر، بیشتر از سه ماه است که قدم روی دل من گذاشتهای (با هر دو معنی عام و خاصش). از مسافرت دو نفرهمان بگیر تا همین سرماخوردگی این چند روز اخیر. دیگر کمکم منتظر تکانها و لگدهایت هستم. آخر در تنهایی و سکوت و تاریکی چه کار می کنی؟ البته من از آن دسته آدمهایی هستم که می گویند بیخبری خوش خبری است، اما فقط می خواستم بگویم دنیا خیلی پیشرفت کرده، ایمیلی، اساماسی...و یاحداقل لگد و تکانی...